گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
باهمه بله با ماهم بله!؟
سه شنبه 2 آبان 1396 ساعت | بازديد : 612 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

ضرب المثل

 

بازرگاني ورشكست شد و طلب كاراش اونو به دادگاه كشوندن بازر گانه با يه وكيل مشورت كرد

و وكيل بهش گفت :توي دادگاه هر كس از تو چيزي پرسيد بگو (بله)

با زرگان هم پولي به وكيل داد و قرار شد بقيه پول رو بعد از دادگاه به وكيل بده

فرداش در دادگاه در جواب قاضي و طلباراش همش گفت :

(بله و بله)تا اينكه قاضي گفت اين بيچاره از بدهكاري عقلش رو از دست داده

بهتره شما ببخشيدش طلب كارها هم دلشون به حال اون سوخت و اون رو بخشيدن

فرداي اون روز وكيله به خونه بازر گان رفت و بقيه پولش رو طلب كرد

و مرد بده كار در جواب گفت:

(بله)وكيلم گفت:

باهمه بله با ما هم بله



|
امتياز مطلب : 10
|
تعداد امتيازدهندگان : 2
|
مجموع امتياز : 2


ماجرای تاریخی ضرب المثل شتر دیدی، ندیدی!
دو شنبه 1 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 381 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

روزی سعدی از مسیری می‌گذشت؛ در میان راه جای پای یک مرد و یک شتر را دید که از آن‌جا عبور کرده بودند. مقداری که جلوتر رفت جای پنجه‌های دستی را دید که به زمین تکیه داده و بلند شده، پیش خود گفت: «سوار این شتر زن آبستنی بوده». همچنان که پیش می‌رفت در یک طرف مسیر مگس‌ و در طرف دیگر پشه‌هایی در حال پرواز دید. با خود گفت: یک لنگه بار این شتر عسل، لنگه دیگرش روغن بوده است. در حین حرکت نگاهش به خط راه افتاد دید علف‌های یک طرف جاده چریده شده و طرف دیگر نچریده باقی مانده؛ گمانش برد: شتر یک چشم کور، یک چشم بینا داشته.

دست بر قضا همه‌ی تصورات سعدی درست بود. از بخت بد سعدی، ساربانی که قبل از وی از آن مسیر گذشته بود به خواب می‌رود و وقتی که بیدار می‌شود می‌بیند شترش رفته است. او سرگردان بیابان می‌شود تا به سعدی می‌رسد. از او می‌پرسد: شتر مرا ندیدی؟

سعدی باتوجه به تصوراتش می‌گوید: یک چشم شتر تو کور بود؟ ساربان پاسخ می‌دهد: آری.

سعدی: یک لنگه بار شتر عسل، لنگه دیگرش روغن بود؟   ساربان: آری.

سعدی: زن آبستنی بر شتر سوار بود؟    ساربان: بله.

سعدی: من ندیدم!

ساربان ازین گفتار سعدی اوقاتش تلخ شد و گفت: همه نشانه‌ها که گفتی درست است؛ تو شتر مرا دزدیده‌ای. بعد با چوبی که در دست داشت شروع به زدن سعدی کرد. سعدی تا خواست بگوید من از روی جای پا و علامت‌ها فهمیدم چندین ضربه محکم از ساربان خورد. پس از مدتی ضرب و شتم، مرد ساربان باور کرد که او شتر را ندزدیده است، بنابراین برای پیدا کردن شترش راه افتاد و رفت...

سعدی با حالت پشیمانی و خشم، زیر لب زمزمه کرد و گفت:

سعدیا چند خوری چوب شترداران را    تو شتر دیدی؟ نه جا پاشم ندیدم!

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد

موضوعات
تبادل لينک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تک درخت و آدرس lonetree.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سايت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 777
:: کل نظرات : 19

آمار کاربران

:: افراد آنلاين : 1
:: تعداد اعضا : 10

کاربران آنلاين


آمار بازديد

:: بازديد امروز : 91
:: بارديد ديروز : 71
:: بازديد هفته : 91
:: بازديد ماه : 4398
:: بازديد سال : 15523
:: بازديد کلي : 275905
منوي کاربري


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری